صالح رشیدحاجی‌خواجه‌لو و حسین شریفی | تدوین الگوی توسعه آموزش عالی مبتنی بر آمایش سرزمین

بررسی سیاست‌ها و روندهای توسعه آموزش عالی در دهه‌های گذشته (بویژه در دهه اخیر) نشان می‌دهد که تعداد دانشگاه‌ها، مراکز و مؤسسات آموزش عالی کشور به طور فراینده و بی‌رویه‌ای گسترش و توسعه پیدا نموده‌اند که مبتنی بر چارچوب‌ها و بنیان‌های نظری علمی (نظیر توسعه مبتنی بر تقاضای اجتماعی، سرمایه انسانی، تلفیقی و …) و متناسب با الزامات، ظرفیت‌ها و استانداردهای آموزشی و پژوهشی و واقعیت‌های زیرساخت آموزش عالی و در یک کلام مبتنی بر مطالعات آمایش آموزش عالی و نیازها و مزیت‌های اقتصادی کشور، مناطق و استان‌ها نبوده است. طبق آخرین آمار، هم‌اکنون حدود 2500 دانشگاه، مرکز یا مؤسسه آموزش عالی در کشور وجود دارد که رقم بسیار بزرگی است. در حالی که کشورهایی مثل چین و هند با جمعیت انبوه و چند برابری نسبت به ایران دانشگاه‌های کمتری دارند.
علاوه بر گسترش و توسعه دانشگاه‌ها، مراکز و مؤسسات آموزش عالی، رشته‌های تحصیلی و پذیرش دانشجو نیز به طور بی‌رویه‌ای رشد و گسترش پیدا کرده‌اند. به طوری که در حال حاضر رقمی نزدیک به 5 میلیون نفر دانشجو در سراسر کشور مشغول به تحصیل هستند. طبق آخرین آمارها، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، 22 درصد دانشجویان کشور را تشکیل می‌دهند که در مقایسه با مقدار مطلوب آن در نقشه جامع علمی کشور برای سال 1404 (30 درصد) نشان می‌دهد که این موضوع متناسب با الزامات و ملاحظات فوق اتفاق نیفتاده است. به عبارت دیگر، ایجاد و توسعه آموزش عالی، در همه چیز و همه جا اتفاق افتاده است و مبتنی بر یک الگوی علمی و نیازمحور پیش نرفته است.
این در حالی است که طراحی الگوها و سیاست‌های گسترش آموزش عالی متناسب با ظرفیت‌ها و حوزه‌های اولویت‌دار علم و فناوری، نوع مؤسسات، اوضاع اقلیمی و نیازهای جامعه و اشتغال فارغ‌التحصیلان، از اهداف اصلی نقشه جامع علمی کشور (راهبرد ملی 3 ذیل راهبرد کلان 6) و سایر اسناد بالادستی آموزش عالی کشور است. بر این اساس، یکی از اقدامات اساسی پیش‌بینی شده در سطح ملی برای این موضوع، رصد دایمی ظرفیت‌های محیطی و اقتضائات اجتماعی و تنظیم ظرفیت آموزشگاه‌ها در مقاطع و حوزه‌های مختلف علمی متناسب با رتبه علمی آن‌ها و نیازهای حال و آینده بر اساس اصول و ملاحظات آمایش سرزمین (اقدام ملی 14 ذیل راهبرد کلان 6) و بازنگری در توسعه کمی و کیفی رشته‌ها بویژه در رشته‌های علوم انسانی و میزان پذیرش دانشجو بر اساس نیازهای جامعه و وجود فرصت‌های شغلی (اقدام ملی 20 ذیل راهبرد کلان 10) می‌باشد.
اما با این حال ملاحظه می‌شود که این سیاست‌ها مبنای عمل مسئولان و سیاستگذاران آموزش عالی کشور قرار نگرفته است و آنچه که اکنون تحت عنوان آمایش و ساماندهی آموزش عالی کشور انجام می‌گیرد، بیشتر سازماندهی و ادغام سازمانی و ساختاری دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی کشور است تا سازماندهی و ادغام مبتنی بر واقعیت‌ها و نتایج آمایش سرزمینی.
به زعم عمده صاحب‌نظران، در صورتی که آمایش آموزش عالی و مأموریت‌گرایی در سیاستگذاری‌های این حوزه مورد توجه جدی قرار بگیرد، خیلی از مسائل نظام آموزش عالی و علم و فناوری کشور نظیر؛ بیکاری دانش‌آموختگان، مهاجرت نخبگان، ضعف مرجعیت علمی، کاربردی نبودن پژوهش‌ها، ضعف ارتباط بین صنعت و دانشگاه، مأموریت‌گرایی در نظام سنجش و پذیرش دانشجو و جذب هیئت علمی و …، خود به خود حل می‌شود و یا تبعات چالشی و مسئله‌ای آن‌ها کمتر می‌گردد.
با توجه مسائل فوق، در این پژوهش به دنبال بررسی و پاسخ به سؤال‌های زیر هستیم:
آمایش آموزش عالی کشور از منظر اسنادبالادستی (سیاست‌های کلی نظام و نقشه جامع علمی کشور)، مقام معظم رهبری و صاحب‌نظران چگونه است؟
اجرا و استقرار آمایش آموزش عالی چگونه ارزیابی می‌شود و در این مسیر با چه مسائلی مواجه است؟
شاخص‌های آمایش و شناسایی ظرفیت‌ها و توانمندهای کشور کدامند؟
شاخص‌های آمایش و شناسایی نیازهای آموزشی، پژوهشی و فناوری آموزش عالی کشور کدامند؟
نگاشت نهادی (تقسیم کار ملی) آمایش آموزش عالی کشور چگونه است؟
ابزارها و چارچوب‌های مناسب اجرای آمایش آموزش عالی کشورچیست؟