سیاست فرهنگی و بازآفرینی تمدنی در عصر صفویه
از جمله مفاهیم مهم و پرکاربردی که در شکل دادن به تفکر فلسفی، اجتماعی و سیاسی مغرب زمین در نیمه دوم قرن بیستم نقش به سزایی بازی کرد، مفهوم “گفتمان” است. گرچه این مفهوم در ادبیات فلسفی-اجتماعی دوران کهن، قرون وسطی و به ویژه دوران مدرن مغرب زمین کاربرد فراوان داشت، ولی معنای آن در چند دهه اخیر تغییر فاحشی کرده است. این مفهوم را میتوان به کرات در نوشتههای ماکیاولی، هابز و روسو یافت، ولی معنایی که متفکرانی مانند امیل بنونیست، میشل فوکو، ژاک دریدا و دیگر متفکران برجسته معاصر مغرب زمین از آن به دست میدهند کاملاً متفاوت از برداشتی است که مثلاً ماکیاولی، هابز یا روسو داشتهاند. واژه “گفتمان” که سابقه آن در برخی منابع به قرن ۱۴ میلادی میرسد، از واژه فرانسوی “دیسکورس” و واژه لاتین”دیسکورس-اس”، به معنای گفتوگو، محاوره و گفتار و از واژه “دیسکورر”؛ به معنای طفره رفتن، از سرباز کردن و تعلل ورزیدن گرفتهشده است. “گفتمان” از ستاک ماضی “گفتن” + مان (پسوند اسم ساز از ریشه فعل، چنانکه در ساختمان، زایمان، چایمان و جز آنها) را اولین بار داریوش آشوری در یکی از مقالههای خود تحت عنوان “نظریه غربزدگی و بحران تفکر در ایران” بهکاربرده است (عضدانلو،۱۳۸۰: 13-14-15).
زلیگ هریس برای نخستین بار به سال ۱۹۵۲ اصطلاح تحلیل گفتمان را به عنوان روشی برای تحلیل گفتار و نوشتار ارتباطی مطرح نمود. وی بر دو مبحث عمده یعنی بررسی زبان در سطحی فراتر از جمله و نیز ارتباط بین رفتار زبانی و غیر زبانی تأکید داشت. هریس با بررسی دقیق این مباحث به دنبال آن بود تا روشی برای توصیف چگونگی توزیع ویژگیهای زبانی درون متن و نیز شیوه ترکیب این ویژگیها در متونی با سبکهای خاص ارائه نماید (پالتریج، ۱۳۹۶: ۱۴).
مهمترین اصول و ویژگیهای تحلیل گفتمان عبارتند از : نفی موضوع استعلایی در اندیشه، نفی روایتهای کلان (مثل توسعه و ترقی)، نفی سوژه مختار، نفی وحدت و قطعیت، تأکید بر خصلت تاریخی عقل و معرفت، عدم وحدت خرد، تعیینکنندگی گفتمانها، کشیده شدن پرده زبان بر واقعیت، زبانی و نسبی بودن عقل، عدالت و حقیقت، وحدت ظاهری پدیدهها و ایجاد هویت با غیریت سازی، نفی قطعیتهای اخلاقی، تکثر در حوزههای مختلف اجتماعی، تاریخی و گفتمانی دیدن پدیدهها، عدم امکان بازنمایی ناب جهان و واقعیت اجتماعی، تأکید بر وجود مفروضات پیشینی در تحقیقات علمی و نفی ادعای اثباتگرایان مبنی بر بیطرفی علوم، نفی ارزشهای جهانشمول، گفتمانی دیدن همه پدیدهها و نفی بنیاد و ذات ثابت، زمانی و مکانی بودن هر گفتمان، نسبیت معانی و تثبیت موقت در هر گفتمان، بیاثر کردن تاریخ عقاید، نفی سوژه خودمختار و علت غایی، تابعیت معرفت نسبت به قواعد گفتمانی، بیبنیادی متافیزیک، اختیاری بودن رابطه دال و مدلول، تشکیل هویتهای متمایز، نفی اوصاف ذاتی بشر به شیوه عقلگرایی دکارتی، نفی حقیقت محوری، شکل گرفتن گفتمان در روابط قدرت، نفی نظریه بازتاب در معرفتشناسی، نفی تمایزهای به ظاهر بنیادی در اندیشه، انکار ادعای دستیابی به حقیقت (حقیقت، ۱۳۸۵: ۴۴۸).
این کتاب به زودی توسط انتشارات پژوهشکده سیاستپژوهی و مطالعات رابردی حکمت چاپ و منتشر خواهد گردید.