دکتر عابد گل‌کرمی | راهبرد آمریکا در پساترور؛ تحمیل انزوای دیپلماتیک، فشار اقتصادی و بازدارندگی نظامی

دکتر عابد گل کرمی عضو هیات علمی پژوهشکده حکمت بیان کرد: بعد از تشییع میلیونی سردار سلیمانی در دو کشور ایران و عراق، بازوهای عملیات روانی آمریکا سعی بر آن داشته تا دو گزاره اساسی را مطرح کنند. نخست: سازمان‎دهی تظاهرات توسط حاکمیت- دوم: وجود نوعی بیماری روحی-روانی در میان عموم مردم ایران (سندروم استکهلم).

وی افزود: دستگاه تبلیغاتی غرب با محوریت شبکه بی‎بی‎سی فارسی در دوران پساشهادت سردار سلیمانی در تلاش بوده تا حضور میلیونی عزاداران شهادت سپهبد سلیمانی را به نوعی برآیند ِ برنامه‌‏ریزی و تبلیغات جمهوری اسلامی ایران در اغناء افکار عمومی نشان دهند. از سوی دیگر این رسانه‎ها با القای وجود یک نوع بیماری روحی ِ جمعی اینگونه اثبات کردند که حضور میلیونی مردم در این مراسم را به هر نحو ممکن باید از مدار توجهات دور کنند و این فرصت استفاده جمهوری اسلامی ایران از پتانسیل عظیم را تخریب نمایند. آنان با طرح موضوعی چون «سندروم استکهلم» (علاقه گروگان به گروگان‌گیر از سر ناچاری)، نقش نخست در خصوص موج دوم از این مسأله را دامن زدند.

گل کرمی ادامه داد: اگرچه در خصوص ابعاد رسانه‌‏ای حمله موشکی ایران به پایگاه عین الاسد نقدهای به وضعیت کنونی منابع خبری همسو در خصوص ارائه اطلاعات دقیق حمله موشکی در لحظات اول وارد شده است. اما تأثیرگذاری این حمله موشکی در وضعیت داخلی ایران تا حد زیادی موثر بود. فراسوی انکار مقامات غربی از کم و کیف این اقدام واکنشی، جمهوری اسلامی با اثبات توانمندی‏‌های نظامی، در عرصه دفاع از تمامیت ارضی کشور و خط محور مقاومت در منطقه، ایالات متحده آمریکا را وارد چالش اساسی کرد. سکوت اولیه کشورهای عربی غیرهمسو باعث آن شد تا این گزاره تقویت شود که آنان از این دوران به بعد باید در خصوص ادبیات دیپلماتیک و راهبردهای قبلی خود تجدید نظر کنند.

عضو هیات علمی پژوهشکده حکمت با اشاره به اصابت موشک پدافند هوایی به هواپیمای اوکراینی گفت: جنگ روانی بازوهای رسانه‌‏ای غرب علیه ایران در موضوع سقوط هواپیمای اوکراینی به بالاترین میزان خود (پس از اغتشاشات آبان‎ماه) رسید. اغمای ۴۸ ساعته برخی رسانه‏‌ها، و فقدان یک نقشه راه مشخص در خصوص اعلام خبر خطای انسانی،  باعث به صحنه آمدن وزارت‌دفاع آمریکا_پنتاگون شده تا در حساس‎ترین برهه پیروزی دفاعی ایران، حقیقت موضوع به محاق برود. جمهوری اسلامی با استفاده از ظرفیت‎های فراوان خود امکان آن را داشت با بسترسازی مناسب‎تری، با جلوگیری از ایجاد شایعات مختلف و به صحنه آمدن دولت‏‌های آمریکا، اوکراین و کانادا، علل اصلی این حادثه تأسف‎بار را سریعاً مشخص کرده تا زمین بازی را به شکل هرچند مقطعی به حریف خود ندهد.

وی عنوان کرد: بعد از وقوع حمله موشکی ایران به پایگاه عین‌الاسد در بررسی گزاره‎های مهم کنونی در جمهوری اسلامی و القای موضوع ِ عاملیت سپاه در خطای انسانی، تمامی پیکان‎های انتقادی به سمت این نهاد انقلابی نشانه گرفته شد. عدم معرفی خاطیان و عاملان تأخیر در اطلاع‌رسانی، عدم تذکر به رئیس‎جمهور به دلیل متهم کردن سپاه‎پاسداران در خصوص موضوع یاد شده و نیز درک نادرست جامعه از وظایف نیروهای نظامی (ارتش و سپاه) باعث آن شد که جنگ روانی علیه سپاه پاسداران و بالطبع رهبر معظم انقلاب به بالاترین سطح خود برسد. عملیات یکپارچه‎ای که با هدف قراردان جایگاه ضداستکباری سپاه پاسداران و تعمیم تمام رویدادهای مخاطره‎آمیز به رهبر معظم انقلاب و سیاست‌‏های کلان کشور طراحی شده بود.

این استاد دانشگاه افزود: روند بی‎سابقه استعفاء و تحریم نهادهایی چون تیم‎های ملی ورزشی، جشنواره‌های فجر (تئاتر، موسیقی و فیلم) و صدا و سیما به حد بسیار زیادی در حال تکرار است. خواسته این افراد خبر از تبدیل این فاز مقدماتی به یک فاز گسترده می‎دهد. عدم حضور مردم در جشنواره‌های فجر و سایر بسترهای فرهنگی، هنری و ورزشی، پیش‎پرده‌ای از وقوع فاز بزرگتر را خواهد داد.  به نظر می‌رسد با توجه به همپوشانی دو موضوع استعفای برخی چهره‌های شناخته شده هنری – ورزشی و بحث استعفای آتی برخی نمایندگان رد صلاحیت شده مجلس دهم، موج نخست (استعفاء – تحریم) به موج دوم (اعتصابات عمومی) بدل شود. از این منظر عوامل محرکی چون اعتراضات کارگری، معلمی و دانشجویان به عنوان سه عامل ضریب‏دهنده، قابلیت انتقال موج نخست به بدنه اجتماعی و ایجاد بی‎اعتباری نسبت به نهادهای حاکمیتی را سرعت می‌دهد.

گل کرمی ادامه داد: دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در همین خصوص با طرح اتهامات گذشته خود این ادعا را چنین مطرح می‌کند که وی برای جلوگیری از کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق این اقدام به ظاهر پیشگیرانه و البته غیرقانونی و خلاف عرف دیپلماتیک را انجام داده است. این در حالی است که طبق اصل سوم از اصول دفاع و تجاوز در حقوق بین الملل، ایالات متحده حق هیچ حمله نظامی به دولت یا نیروهای نظامی ثانویه (عراق) یا ثالثیه (ایران) را نداشته است. حمله پيش‏گيرانه – بر اساس بند ۴ ماده ۲ منشور سازمان ملل متّحد و نيز قطعنامه شماره ۳۳۱۴، هر گونه توسل به زور ممنوع است و تنها استثنائات موجود هم دفاع مشروع و امنيت جمعى بين‏‌المللى مى‏‌باشند. پس هر گونه حمله تحت عناوين مختلفى نظير حمله پيش‏گيرانه و يا دفاع پيش‏گيرانه در برابر حمله قريب الوقوع، اساسا فاقد وجاهت قانونى هستند و بارها و بارها غيرقانونى و نامشروع بودن آن‏ها توسط سازمان ملل متّحد بيان شده است؛ نظير حمله اسراييل به رآكتورهاى هسته‌‏اى عراق در سال ۱۹۸۱ ميلادى تحت عنوان حمله پيش‏گيرانه مطرح شد. امروزه در اين خصوص اين اتفاق نظريه وجود دارد كه حمله پيش‏گيرانه، خود نوعى تجاوز محسوب می‏شود و در حقوق بين‌‏ا‌لملل، هيچ جايگاهى ندارد. اين يك اصل پذيرفته شده حقوق بين‌‏الملل است كه دفاع پيش‏گيرانه يا حمله پيش‏گيرانه عملى غيرقانونى است. از این روی فشار ایجاد شده توسط برخی مقامات بین‎المللی اگر چه سنبه پر قدرتی نداشت اما بسامد مناسبی را در سطح جهان ایجاد کرد.

عضو هیات علمی پژوهشکده حکمت ضمن اشاره به شوک بزرگ آمریکا پس از حمله ایران اظهار کرد: این شوک بزرگ تنها به دلیل اصل موضوع حمله نبوده است. به جز صدمات و خسارت‌‏های فراوانی که ایالات متحده در عین‎الاسد مشاهده کرد، دو جنبه بین‎المللی و وضعیت داخلی آمریکا نیز دچارتلاطم‌هایی شدند. واکنش ضعیف اولیه برخی همپیمانان آمریکا در مناطق مختلف جهان، یکی از تبعات این حمله موشکی برای آمریکا بود. آمریکا انتظار واکنش‎های همسوی بیشتری  را داشت، اما به گفته سردار امیرعلی حاجی‎زاده حمله موشکی سپاه‎پاسداران، در گام نخست هیمنه آمریکا در صحنه بین‎المللی علی‌الخصوص منطقه غرب‎آسیا را فرو ریخت. اما ابعاد داخلی این حمله موشکی برای آمریکا سنگین‎تر بوده است. اختلاف اعضای دموکرات مجلس نمایندگان با ترامپ و تصویب قوانینی پیرامون محدودیت‎های اتخاذ تصمیمات نظامی برای مقام ریاست‎جمهوری از دستاوردهای حمله موشکی سپاه‎پاسداران به پایگاه نظامی عین‎الاسد بود.

وی افزود: تصمیم قاطع مجلس نمایندگان عراق، تأکید رهبر معظم انقلاب به ملت‌‏ها و دولت‏‌های منطقه و در نهایت ایجاد موج ِدر هم‌شکننده‎ روحیه خودکم‌‏بینی در مردم غرب آسیا که به برکت حمله موشکی سپاه‎پاسداران صورت پذیرفته است، جزء همان گزاره‏‌هایی است که امروز به عنوان یک مشکل‌اساسی در ساز و کار سیاست‏‌ورزی ایالات متحده در غرب ‏آسیا شناخته می‌‏شود. عمق فاجعه دقیقاً در همین زمان خود را نشان می‎دهد. ژنرال دیوید دپولتا از افسران یهودی نیروی هوایی آمریکا طی تحلیلی برای پایگاه خبری-تحلیلی «ایر فورس تایمز» لازمه‌های بازیابی اعتبار بازدارنده آمریکا در منطقه غرب آسیا را بدون آن که به تشدید تنش‌ها بیانجامد، برشمرده است. وی در تحلیل هفته گذشته خود گفت: «اما عدم اطمینان‌هایی که آمریکا در اقدامات امنیتی اخیر خود بروز داده، ممکن است به افزایش چالش‌ها برای یافتن شرکای جدید در همکاری «به همراه، به وسیله و با واسطه» بیانجامد».

عضو هیات علمی پژوهشکده حکمت عنوان کرد: شاید یکی از اهداف پشت‎پرده ترور شهید سپهبد قاسم سلیمانی را باید موضوع انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا دانست. تأثیر مهم این واقعه در دوران پسااتفاق، باعث آن شده تا ترامپ در نزد افکار عمومی آمریکا برگ برنده‏ای را به عنوان یک سند استراتژیک نمایش دهد. به نظر می‌‏رسد هرچه زمان از رویداد شهادت سپهبد سلیمانی می‎گذرد، فرضیه‎ استفاده ابزاری از این سند استراتژیک قوی‎تر می‏‌شود. چندی پیش به نقل از «سی‌ان‎ان» خبری مبنی بر اظهار نظر مرد اول اسلحه‎سازی در آمریکا منتشر شد. «اریک‌پرینس»، بنیانگذار کارتل اسلحه‌‏سازی آمریکایی «بلک‌واتر» (که چندسالی است به «آکادمی» تغییر نام یافته است) سال‌ها پیش و در جریان رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا به ستاد انتخاباتی «دونالد‌ترامپ» توصیه کرده بود که به دنبال ترور سردار قاسم سلیمانی باشند، زیرا این اقدام می‏‌تواند برگ برنده او نه در این انتخابات (۲۰۱۶) بلکه در انتخابات آینده ( ۲۰۲۰) خواهد بود.

گل کرمی بیان کرد: مورگان اورتاگوس به تازگی در گفت‌وگویی با شبکه خبری فاکس نیوز (نزدیک به جمهوری‎خواهان)، پرده از یک راهبرد سه قسمتی برداشت. او در بخشی از این مصاحبه گفت: «فکر می‌کنم مهم است که به یاد داشته باشیم که این بخشی از کارزار فشار حداکثری ما علیه این رژیم است که از یک سال و نیم پیش آغاز شده است. بسیاری از افراد از ما می‌پرسند که راهبرد ما بعد از کشتن قاسم سلیمانی و حمله موشکی رژیم ایران به ایالات‌متحده چیست؟ راهبرد ما این است: ما داریم رژیم ایران را از لحاظ دیپلماتیک و اقتصادی منزوی می‌کنیم تا اینکه آن‌ها مانند یک کشور عادی رفتار کنند و در ارتباط با وزارت دفاع نیز شاهد هستیم که اکنون بازدارندگی نظامی ما هم احیا شده است راهبرد ما این است: انزوای دیپلماتیک، فشار اقتصادی و بازدارندگی نظامی.

کارشناس مسائل سیاسی با اشاره به تلاش دولت آمریکا در ایجاد انزوای دیپلماتیک برای ایران اظهار کرد: دولت ایالات متحده آمریکا اگرچه سعی کرده است در ۴ دهه اخیر این راهبرد مهم را دنبال کند اما شواهد نشان می‎دهد توامان کردن گزینه‏ی «انزوای دیپلماتیک» همزمان با دو راهبرد دیگر، باعث ایجاد قدرت فزاینده‎ای در مواجه با ایران و در نهایت به عنوان «سیاست‌‏نامه‏‌ای» در خصوص موضوع «تغییر رژیم» بدل خواهد شد. بعد از تصمیم جمهوری اسلامی ایران در تابستان ۱۳۹۸ مبنی بر تحریم «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD)»، واکنش‎های مختلفی علیه این اقدام در آمریکا به وجود آمد. اما نکته قابل تأمل آن بود که عموم دیگر اندیشکده‌‏ها و حتی وزارت امورخارجه ایالت متحده به تسریع بخشیدن به سیاست ِ انزوای دیپلماتیک ایران خواهد پرداخت.

وی افزایش تحریم مقامات دیپلماتیک ایران و ایجاد اختلال در فعالیت دفاتر رسمی جمهوری اسلامی در کشورهای مختلف؛ پرونده‏‌سازی با دستاویز کردن موضوعاتی چون حقوق‏بشر، جاسوسان دوتابعیتی، رژیم صهیونیستی، دستگیری سفیر انگلستان، سقوط هواپیمای اوکراینی، همکاری‌‏های ایران با بلوک شرق، همکارهای ایران با گروه‎های مقاومت؛ اختلال در حضور رسمی و قانونی ایران در برخی نهادهای مهم بین‌‏ا‌‌لمللی جهت کمرنگ کردن بازوی دیپلماتیک ایران؛ ایجاد شبهِ توافقاتی با الگوبرداری از برجام و لغو آن توافق، با هدف بی‎اعتباری دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی در داخل و فضای بین‏الملل را از اهداف مهم آینده‎ی ایالات متحده برشمرد.

این استاد دانشگاه افزود: پیشرفت‎های روزافزون ایران در صنایع نظامی به خصوص در مواردی ویژه‎تر نظیر ساخت پهپادهای نظامی، موشک، جنگ الکترونیک، ادوات نظامی امنیت دریایی و اشراف کامل جمهوری اسلامی به شرایط منطقه و نزدیک شدن عمق استراتژیک ایران تا بلندی‎های جولان و به وجود آمدن شرایط پایدار در سوریه باعث آن شده است که قطع یکی از بازوهای مهم جمهوری اسلامی در کنار دو گزینه‌‏ی دیگر به عنوان اَبرَراهبرد آمریکا در تقابل با جمهوری اسلامی مطرح شود. مواردی نظیر هدف قرار دادن سردار حاحی‌‏زاده توسط رسانه‏‌های مرتبط با سرویس‎های جاسوسی رژیم صهیونیستی و آمریکا نیز ذیل همین موضوع تحلیل می‎شود. اعترافات تلخ مقامات آمریکا به اشراف اطلاعاتی و نظامی ایران در منطقه باعث آن شده است که موضوع «رفع تحریم‎های تسلیحاتی» به عنوان یک کابوس در تحلیل‎های نظریه‏‌پردازان و مقامات آمریکایی به چشم بخورد. به طور مثال«مایک پمپئو» در توئیتی با اشاره به پایان تحریم تسلیحاتی ایران در ۱۸ اکتبر۲۰۱۹ / ۲۶ مهر ۱۳۹۸ نوشت: «ساعت در حال تیک تاک کردن است و زمان تحریم تسلیحاتی ایران به پایان خود نزدیک می‌شود. بخش مهمی از بدنه گزارش DIA  به این نگرانی آمریکا مربوط می‌شود. DIA در این زمینه هشدار می‌دهد پس از برداشته شدن تحریم‌های تسلیحاتی ایران در سال۲۰۲۰، قدرت نظامی ایران بیش از پیش افزایش خواهد یافت.

وی افزود:  بی‏‌اعتبار نمودن نهادهای نظامی جمهوری اسلامی در مجامع بین‌‏المللی، بسط تحریم گروه‎های مقاومت اسلامی به جهت انقطاع جریان سیال نظامی ایران در منطقه، ایجاد جنگ روانی علیه چهره‏‌های شناخته شده‎ نظام، حملات سایبری یکپارچه به تأسیسات نظامی ایران به جهت ایجاد اختلال و خسارت‏‌های داخلی، افزایش دوگانه‌‏سازی میان برخی نهادهای نظامی ایران با ابزار دوقطبی‏‌سازی بین دو مفهوم «مردمی بودن» و «حکومتی بودن»، حمله به برخی اماکن استراتژیک نظامی در فراسوی مرزهای کشور [در کشورهای عضو محور مقاومت]، برجسته‌‏سازی هزینه‎های نظامی ایران، در راستای تحریک افکار عمومی و اعتراض به بودجه‏‌بندی‎ها، تحمیل توافقی جامع در خصوص صنایع موشکی ایران با مجری‏‌گری دیگر کشورها (اعضای اتحادیه اروپا) با برنامه‌‏ریزی مستقیم ایالات متحده از اقدامات و اهداف مهم آینده‎ی ایالات متحده، در این موضوع خواهد بود.

وی عنوان کرد: «ریچارد هاس»، نظریه‌پرداز بزرگ روابط بین‎الملل، طی یادداشتی در «شورای روابط خارجی آمریکا» می‎گوید: «در مواجهه با فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی، ایران ممکن است با مذاکره موافقت کند، همانگونه که روزگاری توافق کرد به جنگ هشت ساله با دشمن طاقت فرسای خود عراق پایان دهد. با این حال تاکنون هیچ ابتکار عمل آمریكا در این زمینه صورت نگرفته است». در ماه‏‌های اخیر با بالا گرفتن بحث پذیرش FATF، شاهد آن بودیم که که در مجمع تشخیص مصلحت نظام و حتی مجلس شورای اسلامی، وضعیتی دوقطبی، بیشتر از گذشته حاکم شده است. این در حالی است که در میان دو جریان اصلی سیاست داخلی کشور نیز این اختلاف نظر روز به روز وسیع‎تر شده و عملاً جمهوری اسلامی ایران را از «سند چشم‎انداز توسعه» دورتر کرده است. طرح آمریکا برای ایجاد دوقطبی‏‌هایی حول موضوع «مذاکره» را حتی ‏می‎توان در ابعاد اجتماعی یافت. بالاگرفتن شکاف عمومی میان موافقان و مخالفان مذاکره با آمریکا و پیوستن به «اف‌ای‎تی‎اف»، به نوعی ساحت عمومی این دو قطبی کاذب بوده است. مواردی چون تصویب FATF و یا بازگشت به میز مذاکره با موضوعیت برنامه اتمی ایران از آن دست مواردی است که آمریکا با در نظر گرفتن موضوع نرمالیزاسیون ایران در تلاش است تا فضای سیاسی ایران را به یک دوقطبی عمیق نزدیک کرده و با وجود فشارهای اقتصادی، ایران را مجدداً وارد مناسباتی کند تا در نهایت برخی نقاط قوت ایران تضعیف (صنایع اتمی، نظامی، انرژی‎های فسیلی و غیره) و پس از مدتی جمهوری اسلامی ایران را به نقطه پایانی گام‏‌های پروژه «نرمالیزاسیون» برساند.

گل کرمی به همگرایی بیشتر در میان اپوزیسیون خارج‎نشین جمهوری اسلامی اشاره کرده و گفت: در روزهای دی‎ ۹۶ و آبان ۹۸ شاهد آن بودیم که خط و مشی جریان ضدانقلاب (اپوزیسیون ج.ا.ا)، به سمت و سوی همگرایی نزدیک شد. «شورای‎ملی‎گذار از جمهوری اسلامی» با محوریت «رضا پهلوی» و حضور غالب نیروهای جمهوری‏‌خواه، مشروطه‎خواه، تجزیه‎طلب و حتی نیروهای کمونیستی به وجود آمد. این شورا، پیش از اغتشاشات آبان‏ماه ۱۳۹۸ با برگزاری جلسات هم‎اندیشی در لندن و واشنگتن نشان داد که استفاده از «ابزار همگرایی مهره‏‌های ضدانقلاب»، جزء همان مسائلی خواهد بود که غرب و به ویژه آمریکا در صدد تحقق آن برآمده است. نمود این همگرایی را می‌‏توان در برنامه هفتگی شبکه من و تو  دید. در این برنامه میهمانانی از تمام گروه‎های ضدانقلاب حضور داشتند و تلاش وافری به جهت بسترسازی بیشتر برای همگرایی کامل گروه‎های اپوزیسیون  در آن رویت می‌‏شود.

وی در پایان گفت: برخی از کارگزاران سابق جمهوری اسلامی به جهت عملکرد چندساله‎ی اخیر خود نشان داده‎اند که در لحظات تأثیرگذار، واهمه‎ای از ورود به مباحث امنیتی ندارند. ایالات متحده با دانستن این ظرفیت خاموش و بالقوه، امکان آن را دارد تا به برخی اغتشاشات داخلی در ایران سمت و سوی مشخص‌‏تری بدهد. به طور مثال کمی بعد از اغتشاشات آبان‏ماه ۹۸، بیانیه‏‌ی شدیداللحنی از «میرحسین موسوی» منتشر شده که در آن اقدامات جمهوری اسلامی و سیاست‏‌ورزی‌‏های شخص رهبر معظم انقلاب را با حکومت پهلوی مقایسه کرده است. این در حالی است که «مهدی کروبی» از دیگر سران فتنه ۸۸ نیز، چند روز گذشته با انتشار نامه‌‏ای موهن، ادعا کرد که رهبر معظم انقلاب صلاحیت رهبری جامعه را ندارد. حضور دیگران مهره‌های سوخته داخلی در شرایط بغرنج امنیتی، امکان فعال کردن نقاط بحرانی را داشته و اندیشکده‏‌های عمومآً دموکرات که نزدیک به سه دهه روی «انقلاب‎های مخملی» و «فروپاشی درونی» تمرکزِ مطالعاتی داشته به این فرضیه آگاه هستند.