صالح رشید‌حاجی‌خواجه‌لو، یوسف زلفی اقدم و احسان پروین | تدوین نظام مسائل آموزش عالی ایران

آموزش عالی امروز، آموزش عالی دیروز نیست و از نظامی که سابقاً تک نقشی و تک نهادی و عمدتاً با کارکردهای معین آموزشی بود، متفاوت است. امروزه از نظام آموزش عالی پاسخگویی و مسئولیت­‌پذیری­‌های چندگانه انتظار می‌­رود. از یک سو باید با توسعه مرزهای دانش و سیاست‌­پژوهی‌­­ها و مطالعات خود به نیازها و مسائل جامعه و سایر نظام­‌ها و نهادها در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تدبیری و راهکاری بیندیشد و از سوی دیگر باید مسائل و امورات دانشگاه­‌ها و مؤسسات تحت پوشش خود را نیز به سامان برساند. در واقع، نظام آموزش عالی، نظامی چند بعدی و با گستره‌­ای از رسالت­‌ها و کارکردها و شبکه‌­ای از ذی­نفعان و کنشگران متعدد است و این مسئولیت نظام آموزش عالی را به نسبت سایر نظام‌‌ها سنگین و دو چندان می­‌کند. در چنین فضائی و برای اطمینان از تحقق این مسئولیت­‌ها، آموزش عالی باید به طور مستمر به پایش، عارضه‌یابی و آسیب­‌شناسی کارکردها و عملکردها و سیاست‌­های اجرائی خود اقدام نماید و با دریافت بازخوردهای به موقع و مناسب، بازنگری­‌ها و اصلاحات لازم را در سیاست­‌های جاری و یا تدوین بسته­‌های سیاستی جدید به کار گیرد.

بی­‌شک یکی از رهیافت­‌های عارضه­‌یابی و شناخت آسیب‌­ها در هر نظامی از جمله نظام آموزش عالی کشور، انجام مطالعات نظام‌­مند روی مسائل آن است. نظام­ مسائل سیستم‌­های پیچیده­‌ای مانند آموزش عالی را نمی­‌توان صرفاً بر اساس علایق پژوهشی پژوهشگران و سیاست­‌پژوهان و از طریق احصاء و تجزیه مسائل آن به فهرستی از مسائل پراکنده و پاره پاره و مستقل و منفرد تبیین نمود؛ چرا که این مسائل، بهم وابسته، متکامل، متعامل، متاثر از هم بوده و بعضاً ماهیت گلوگاهی و شاهراهی دارند. گلوگاهی و شاهراهی بدین معنی که مسئله‌­شناسی و حل این نوع مسائل، به تعبیری به حل مسائل سایر حوزه‌­ها و بخش­‌ها و یا کاهش تبعات آن­ها کمک می­‌کند. بر این اساس، بخش عمده مسائل جاری و فرایندی نظام آموزش عالی ایران ناشی از کاستی­‌ها و ناراستی‌­های سیاستی در مسائل گلوگاهی و شاهراهی است. به طور مثال، کاستی­‌ها و ناراستی‌­های موجود در سیاست­‌های کلان توسعه کیفی و کمی آموزش عالی، نظام سنجش و پذیرش و عدم تناسب نظام آموزش با نظام اشتغال و بازار کار و … از جمله مسائلی هستند که پائین­‌ترین سطوح و خرده ­نظام­‌های نظام آموزش عالی را نیز دچار کاستی‌­ها، کژکارکردی‌­ها و بدکارکردی­‌ها نموده است.

بنابراین، به نظر، مسئله عمده در نظام پژوهش آموزش عالی ایران، فقدان مهارت­‌ها و بینش‌­های روشی نیست، بلکه مسئله اصلی و عمده در نظام آموزش عالی ما، مسئله­‌گریزی و عدم کاربست الگو و سرمشق معینی است که نظام مسائل آن از بافت و شبکه پیچیده و تعاملی خرده نظام‌­هایش استخراج یافته باشد. در نتیجه، سیاستگذاری و تصمیم‌گیری در آن، مستلزم طراحی سیاست‌­پژوهی هوشمندانه‌­ای است که بتواند با تبیین، طبقه‌­بندی و ترسیم شبکه تعاملی مسائل آن حوزه، نقشه راه، تصویر و دیدی نظام‌­یافته­‌ای نسبت به آن ارائه دهد تا از این طریق بتوان دیدگاهی جامع و عمیق­تر نسبت به مسائل دست یافت و بسترسازی لازم در جهت کاربردی شدن یافته­‌های تحقیقات نیز افزایش یابد.

تدوین نظام مسائل، صرفاً فهرست اولیه صورت مسائل نیست، بلکه می­‌کوشد با شناسایی و کشف مسائل و ماهیت و ساختار پیچیده آن­ها و فهم و ترسیم نحوه تعاملاتشان، جایگاه و اهمیت هر یک از آن­ها را در نظام کلان تبیین می­نماید، تا بدین طریق در این باره که نقطه عزیمت و آغاز سیاست‌­پژوهی در یک نظام کجاست، مبنا و پشتوانه علمی و منطقی داشته باشیم. تدوین نظام مسائل به ما کمک می‌­کند ما مسائل را به صورت ریش‌ه­ای و در خاستگاه شکل­گیری­شان تحلیل کنیم و دچار ساده­‌سازی مسائل، انتخاب کورکورانه و پراکنده­‌کاری نشویم.

یکی از دلایل اصلی اینکه سیاست‌­پژوهی­‌ها و به تبع آن سیاستگذاری­‌ها و راهبردها در عرصه‌­های مختلف آموزش عالی، معطوف به عمل و پیامدها و نتایج اثرگذار رهنمون نمی‌­شود، عدم تدوین و ترسیم نظام مسائل و مسئله‌­مند نکردن آن است. مع‌السف باید گفت که ایدئولوژی، فرهنگ و رویکرد پژوهشی حاکم بر دانشگاه­‌ها و نهادهای پژوهشی، سیاست‌­پژوهی و مراجع سیاستگذاری نظام آموزش عالی کشور تناسبی جدی با این رویکرد ندارد. واقعیت این است که پژوهش و سیاست­‌پژوهی در نظام آموزش عالی ایران، بدون توجه به نظام مسائل آن و بر اساس ساختار بخشی و جزیره‌­ای زیرنظام­‌ها و حوزه­‌ها صورت می­‌گیرد و لزوماً متعهد به در نظر داشتن دستورکارگذای مطالعات و پژوهش بر اساس نقشه راه سیاست‌­پژوهی مبتنی بر نظام مسائل نیست و در بهترین صورت، بر اساس نگرش­‌های سطحی، حدسیات و گمان­‌های فردی، ترجمه و برگردان موضوعات و نظریات علمی و … انجام می­‌گیرند.

چنین سیاست‌­پژوهی و پژوهش‌­هایی هر چند ممکن است در اجرای آکادمیک و خروجی مورد انتظار موفق باشد، اما در صحنه اجرای سیاست­، نمی‌­تواند نویدبخش اجراء و تحقق اثربخش آن باشد و با مشکلات و موانعی روبرو خواهد بود؛ چرا که ممکن است موفقیت اجرای آن در گرو در نظر داشتن مسائل گلوگاهی دیگری باشد و اینکه مسائل را باید در بستر و از درون کلیت و متعامل زیرنظام­‌های آموزش عالی جستجو و استنتاج کرد. در چنین شرایطی است که «مسائل» ما نیز از «مشکلات» متمایز و به تبع آن صورت­بندی‌­ها و مسئله‌­بندی­‌ها، قضاوت­‌ها، تبیین­‌ها و پیش­بینی­‌های پیشین نسبت به آن­ها نیز تغییر پیدا می­‌کند.

بر این اساس، نهادهای و مجامع حکمرانی و سیاستگذاری و سیاست‌پژوهی کشور در حوزه آموزش عالی، می­بایست قبل از هرگونه سیاستگذاری و سیاست‌پژوهی در این حوزه، به صورت هدفمند و تخصصی نظام مسائل آموزش عالی کشور را تدوین نماید.